دومین دلیلی که اهل سنت استناد کرده اند که پیامبران عصمت ندارند داستان این روایت ابو هریره می باشد .
ابوهریره در راستاى دروغپردازىهاى خود، امور ناشایستى را به حضرت موسى علیه السلام نسبت مىدهد. احمد بن حنبل در مسند ابوهریره از قول وى مىنویسد:
دومین دلیلی که اهل سنت استناد کرده اند که پیامبران عصمت ندارند داستان این روایت ابو هریره می باشد .
ابوهریره در راستاى دروغپردازىهاى خود، امور ناشایستى را به حضرت موسى علیه السلام نسبت مىدهد. احمد بن حنبل در مسند ابوهریره از قول وى مىنویسد:
قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله: جاء ملک الموت إلى موسى علیه السّلام، فقال له أجب ربّک. قال: فلطم موسى عین ملک الموت ففقأها فرجع الملک إلى اللَّه عزّ وجل فقال: إنک أرسلتنی إلى عبد لک لا یرید الموت وقد فقأ عینی (مسند احمد: 2/ 315)
ابوهریره از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله نقل مىکند که فرمود: ملک الموت به سوى موسى آمد و به ایشان گفت: دعوت پروردگارت را پاسخ ده. آنگاه موسى ضربهاى به چشم ملک الموت زد که چشم او آسیب دید. ملک الموت به سوى خداى عزّ وجل بازگشت و عرضه داشت: تو مرا به سوى بندهاى فرستادى که مرگ را نمىخواهد و به چشم من آسیب رساند!
این حدیث به روشنی نشان می دهد که اهل سنت چه اعتقادی نسبت به پیامبران الهی دارند علاوه بر مسند احمد در دو کتاب صحیح مسلم و بخاری که از کتب سته اهل سنت و از مهم ترین کتب آنها می باشد نیز وجود دارد .
سومین دلی اهل سنت نیز روایتی از ابوهریره می باشد که ایشان در مورد حضرت سلیمان چنین نقل می کند :
عن رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله قال: قال سلیمان بن داوود علیهما السلام: لأطوفنّ اللیلة على مائة امرأة أو تسع وتسعین ... فقال له صاحبه: قل إن شاء اللَّه فلم یقل إن شاء اللَّه، فلم یحمل منهن إلّاامرأة واحدة.( صحیح البخاری: 3/ 209؛ صحیح مسلم: 5/ 87- 88)
این حدیث در نهایت بىشرمى از ورود حضرت سلیمان بر صد یا نود و نه زن در یک شب سخن به میان آمده است. بر اساس این حدیث، حضرت سلیمان نه تنها به نقش مشیت خداوند در امور توجه نداشته، بلکه تذکر یکى از اصحاب نیز در او کارساز نشده است و آن حضرت با بىاعتنایى از گفتن «ان شاء اللَّه» خوددارى کرده است! پناه مىبریم به خدا از چنین نسبتهاى ناپسند به انبیاء الاهى.
همچنین ابوهریره درباره یکى دیگر از انبیاء خدا چنین مىگوید:
إنّ رسول اللَّه قال: نزل نبی من الأنبیاء تحت شجرة فلدغته نملة، فأمربجهازه فأخرج من تحتها ثم أمر ببیتها فأحرق بالنار؛ فأوحى اللَّه إلیه فهلا نملة واحدة (صحیح البخاری: 4/ 100)
رسول خدا گفت: یکى از پیامبران در مسافرتى با همراهانش زیر درختى پیاده شده و اتراق کردند. مورچهاى آن پیامبر را گزید. وى [در انتقام از آن مورچه] دستور داد تا لانه مورچهها را به آتش بکشند. آن گاه از جانب پروردگار وحى نازل شد: یک مورچه تو را گزید نه همه مورچهها!
دلیل بعدی که به آن استناد می کنند روایت ساختگی است که امور ناشایست را به پیامبر اکرم صلی الل علیه وآل والسلم نسبت می دهد حتی نسبت بت پرستی نیز به ایشان داده است که از گفتار این گونه سخنان به خداوند پناه می بریم .
أخبرنی سالم أنه سمع عبداللَّه بن عمر إنه یحدّث عن رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله أنه لقی زید بن عمرو بن نفیل بأسفل بلدح- وذاک قبل أن ینزل على رسول اللَّه الوحی- فقدّم إلیه رسول اللَّه سفرة فیها لحم فأبى أن یأکل منها ثم قال:
إنی لا آکل مما تذبحون على أنصابکم ولا آکل إلّامما ذکر اسم اللَّه علیه (مسند أحمد: 2/ 127؛ صحیح البخاری: 6/ 225؛ فضائل الصحابة( نسائى): 27)
عبداللَّه بن عمر از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله چنین نقل مىکند: پیش از آن که وحى بر پیامبر خدا نازل شود با یزید بن عمرو بن نفیل ملاقات و او را دعوت کرد و سفرهاى از براى وى مهیا ساخت. زید از خوردن آن خوددارى کرد و گفت: من از آن چه که شما براى بتهایتان ذبح مىکنید و غیر از آن چه که اسم خدا بر آن ذکر شده است نمىخورم.
بر اساس این روایت پیامبر پیش از نبوت ، بت پرست بوده و در پای بت ها قربانی می کرده است . در این روایت زید بن عمرو را که مسیحی بوده است خدا پرست و افضل از پیامبر اکرم ص می داند .
به واقع آن احادیث و این اعتقادات صرفاً به منظور توجیه خلافت حاکمان بعد از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله است؛ چرا که تناسب و مشابهت میان یک شخص و جانشین وى ضرورى است و چون ابوبکر بیشتر عمر خود را به بت پرستى گذرانده است، براى توجیه خلافت وى ناگزیر باید شأن و منزلت نبوت نادیده گرفته شود و اشرف انبیاء صلى اللَّه علیه وآله پیش از بعثت فردى بت پرست معرفى گردد.
موسى بن طلحه از پدرش طلحة بن عبیداللَّه نقل مىکند:
مررت مع رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله بقوم على رؤوس النخل، فقال: ما یصنع هؤلاء؟ فقالوا: یلقّحونه، یجعلون الذکر فی الأنثى فیتلقح، فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله: ما أظن یغنی ذلک شیئاً قال: فاخبروا بذلک فترکوه؛
با رسول خدا از کنار قومى که بالاى درختان خرما بودند مىگذشتیم. حضرت پرسید:
این گروه چه مىکنند؟ گفتند: مشغول تلقیح (درختان) هستند و (گرده درختان) نر را بر درختان ماده قرار مىدهند. رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله فرمود: گمان نمىکنم به این کار نیازى باشد. [طلحه] گفت: این خبر را به مردم رساندند و مردم کار تلقیح درختان را رها ساختند.
در ادامه روایت آمده است:
فأخبر رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله بذلک فقال: إن کان ینفعهم ذلک فلیصنعوه، فإنّی إنّما ظننت ظنّاً، فلا تؤاخذونی بالظنّ (صحیح مسلم: 7/ 95/ ح 6275؛ مسند أحمد: 1/ 162/ ح 1395)
خبر از بین رفتن محصولات را به رسول خدا رساندند. پیامبر فرمود: چنانچه تلقیح درختان به آنها نفع مىبخشد، آن را انجام دهند. من بر اساس گمان سخن گفتم.
مرا به خاطر [سخن گفتن بر اساس] ظن مؤاخذه نکنید!
این حدیث از یک منظر اشتباه و خطا را بر پیامبر جایز مىداند و علم ایشان را حتى در امور عرفى نیز نفى مىکند، اما از منظرى دیگر بیانگر اعتقاد مسلمانان صدر اسلام به عصمت پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه وآله است تا آن جا که به گمان و ظن پیامبر نیز اعتماد و بر اساس آن عمل مىکردهاند. پس حدیث فوق از یک نگاه نافى عصمت و از نگاهى دیگر مثبت عصمت است، با این وجود دروغ بودن این حدیث بسیار روشن است چرا که شأن و منزلت رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله بسیار بالاتر و ساحت ایشان پاکیزهتر از این نسبتهاست که بر اساس ظن خود دستورى به ضرر مسلمانان صادر فرمایند و پس از تحمیل خسارات فراوان به مردم، از رأى خود منصرف شوند- از این نسبتهاى ناروا به خدا پناه مىبریم .