آیه دوم که ما مورد بحث قرار می دهیم ، آیه اولی الامر می باشد خدواند می فرماید :
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّه وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ»( سوره نساء: آیه 59)
اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و صاحبان امر خود را نیز اطاعت کنید.
این آیه یکی از دلیل های قرآن بر ...
آیه دوم که ما مورد بحث قرار می دهیم ، آیه اولی الامر می باشد خدواند می فرماید :
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّه وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ»( سوره نساء: آیه 59)
اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و صاحبان امر خود را نیز اطاعت کنید.
این آیه یکی از دلیل های قرآن بر عصمت می باشد .
کلمه «اطیعوا» که به صیغه امر آمده به طور قطع دلالت بر وجوب دارد، چرا که مستحب دانستن اطاعت خدا و رسول بىمعناست. لیکن باید توجه داشت که اطاعت از خدا و رسول به حکم عقل لازم است، از همین رو این گونه اوامر مولوى یعنی اوامری که خداوند در آیات و روایات امر به ان کرده است ، نیستند، بلکه ارشاد به حکم عقلند یعنی اگر این آیه نبود این حکم را عقل درک می کرد . بنابراین امر به اطاعت مطلق دلالت بر عصمت او دارد .
یعنى اطاعت از خداوند متعال و فرستادهاش مقید به زمان و یا مکان معینى نیست و از همه جهات اطلاق دارد. اطاعت از اولو الامر نیز همین طور است. پس بر اساس این آیه باید به عصمت «اولو الأمر» ملتزم شویم، چرا که اگر «ولى امر» از روى سهو، خطا و نسیان به معصیت امر کند؛ مثلًا بگوید این خمر را بنوشید باید از او اطاعت کنیم، در حالى که نوشیدن آن از سوى خداوند نهى شده است، در نتیجه عدم عصمت اولو الامر به اجتماع نقیضین یعنی از یک طرف می گوید : این خمر را بنوش و این امر به حرام می باشد و نباید من انجام دهم چرا که خداى تعالى از شرب خمر نهى فرموده است، و از طرف دیگر خداوند هم فرموده است : اطاعت از اولی الامر کنید یعنی این فعل حرام را انجام دهید ، منجر مىشود و اجتماع نقیضین نیز محال است.عقل به محال بودن اجتماع نقیضین حکم می کند .
ما برای روشن شدن اجتماع نقیضین یک مثال ساده می زنیم مانند : نمی شود آهن هم سرد باشد و هم گرم اگر کسی گفت آهن سرد این اجتماع نقیضین است یعنی نمی شود که آهن هم سرد باشد هم گرم.
بنابراین ، باید پذیرفت که «اولو الامر» لزوماً باید معصوم باشند و بر خلاف دستور خدا حکمى ندهند.
فخر رازى که در فلسفه، کلام، تفسیر و علم اصول مهارت خاصّى دارد و اهل سنّت او را امام المفسّرین مىدانند، در تفسیر خود به دلالت آیه بر عصمت «اولو الامر» اقرار مىکند.( تفسیر الرازی: 10/ 161) هر چند نیازى به اعتراف او نیست و هر کسى که مقدمات و مبادى ادبیات و عقائد را آموخته باشد به راحتى مىتواند این حقیقت را از آیه استظهار کند. پس آیه شریفه بر عصمت اولوالامر دلالت دارد. از سوى دیگر همه اهل سنّت به اتفاق معترفند که ابوبکر معصوم نیست و کسى که معصوم نباشد، بالتبع اولوالامر نیز نخواهد بود.
اشکال فخر رازى
فخر رازى پس از این که به دلالت آیه بر عصمت اقرار مىکند مىنویسد: «خیلى بعید است که مراد از اولوالامر در این آیه امامانى باشد که روافض (شیعیان) مدعى عصمت آنان هستند؛ زیرا براى اطاعت از امامان شیعه لازم است آنان را بشناسیم و دستورات آنها به ما رسیده باشد.
وى در ادامه مىافزاید:
فلو أوجب علینا طاعتهم قبل معرفتهم کان هذا تکلیف مالا یطاق (تفسیر الرازی: 10/ 146)
اگر پیش از آن که ایشان را بشناسیم اطاعت آنان بر ما واجب باشد، تکلیف «ما لا یطاق» لازم مىآید.
یعنی ما باید اول اهل البیت را بشناسیم تا بعد آنها را اطالعت کنیم این در حالی است که ما نه دست رسی به آنها داریم و به معرفت به آنان و وقتی که معرفت امکان نداشت چگونه مىتوان گفت اطاعت از آنان واجب است؟ در نتیجه اگر اطاعت آنها بر ما واجب باشد، این وجوب تکلیفى است که مکلّفین قادر به انجام آن نیستند و امر به تکلیفى که قدرت بر انجام آن نباشد، قبیح و از خداى حکیم محال است. وى سپس «امت اسلامى» را مصداق «اولو الامر» معرفى مىکند و مدعى مىشود بر اساس این آیه «امت اسلامى» باید به طور مطلق از «امت اسلامى» پیروى کنند! این کلام به قدرى سخیف و سست و بی پایه است که نیازمند طرد و نفى نیست. اما در پاسخ این سخن وى که «معرفت امامى که در دسترس نباشد ممکن نیست» دو پاسخ مىتوان ابراز داشت:
پاسخ نقضى:
محدثان بزرگ اهل سنت از جمله احمد از پیامبر اکرم نقل می کنند که ایشان فرمودند: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة». (مسند أحمد: 3/ 446 و التاریخ الکبیر: 6/ 445/ ش 2943) بر اساس این حدیث، در هر زمانى باید با امام آن زمان بیعت کرد و اگر کسى بدون بیعت و معرفت آن امام از دنیا برود، مرگ او مرگ جاهلیت است. حال از فخر رازى مىپرسیم که اگر معرفت امام میسّر و امام در دسترس نبود، چرا پیامبر اکرم مسلمانان را به معرفت او مکلّف کرده است؟
علاوه بر آن مگر شناخت همیشه با در دسترس بودن ملازمه دارد؟ مگر اکنون که به رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله معتقدیم و او را مىشناسیم، ایشان در دسترس ما است؟ حتی اهل سنت قول تابعین را به این دلیل که نزدیک عصر پیامبر می باشند را حجت می دانند و مانند احمد ، آن را یکی از راهای رسیدن به احکام می داند با اینکه تتابعین اصلا دست رسی به پیامبر نداشته اند ، پس چگونه قول آنها حجت باشد ؟ پس شناخت راههاى مختلفى دارد و منحصر به شناخت حضورى نیست و مىتوان از شنیدن سخنان، سیره و دستورات آن فرد، وى را شناخت و از همین راه از او پیروى کرد.
پاسخ حلّى:
افزون بر آن، باید توجه داشت که پیش از هر بحثى باید صحت ادعاى فخر رازى اثبات شود.
آیا واقعاً امّت به ائمه اطهار علیهم السلام دسترسى نداشتهاند؟ و با فرض عدم دسترسى به امامان علیهم السلام، آیا سبب این عدم توفیق ائمه بودهاند یا خود مردم موجب این محرومیت شدهاند؟ آیا امیرالمؤمنین علیه السلام که بیست و پنج سال خانه نشین بودند، خود این خانه نشینى را انتخاب کردند یا مردم در چنین خانه نشینى دخیل بودند؟ مگر نه این بود که امام کاظم علیه السلام سالها در زندان به سر بردند و مگر نه این است که امام زمان علیه السلام غائب از انظار هستند. چه کسى مقصر است؟! آرى، حاکمان جائر، عالمان خدمتگذار به آنها و مردمانى که نسبت به این امور بىتفاوت بودهاند همان مقصران اصلىاند.
ابوحنیفه را در مقابل امام صادق علیه السلام عَلَم کردند. به مالک بن انس دستور نوشتن کتاب «موطّأ» دادند و با هدف کم رنگ کردن مقام علمى ائمه علیهم السلام، به تبلیغ مالک بن انس و ابو حنیفه پرداختند و حال آن که هر دو از شاگردان امام صادق علیه السلام بودند و شافعى نیز شاگردِ شاگرد امام صادق.
البته معرفت امام براى اهلش ممکن و میسّر بوده و هرگز تکلیف مالا یطاق نبوده است.
حاکمان جور با کمک چنین عالمانى دست نشانده، فقه چهارگانهاى را براى مسلمانان تأسیس کردند تا درِ خانه اهل بیت علیهم السلام بسته شود.
اما با این وجود، رسیدن به امام در هر زمان و اخذ احکام از ایشان ناممکن نبوده است، از این رو کسانى خدمت حضرات ائمه شاگردى کرده و کسب فیض نمودهاند.
در نتیجه باید گفت: این فاصلهاى که میان اکثر امّت و اهل بیت رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وآله افتاده از طرف خداوند و ائمه علیهم السلام نبوده است و کوتاهى و تقصیر همواره از جانب مردم به وجود مىآید. پس معرفت ممکن بوده و حاصل شده است؛ چرا که این معرفت براى بزرگان شیعه به وجود آمد و فقه شیعى را با این عظمت تأسیس کردند و همه فتاواى ایشان مستند به روایات اهل بیت علیهم السلام است.